شعری زیبا از دوست وبرادر گرامی سید اباالفضل صمدی
چهارشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۱۲ ق.ظ |
نوای بی نوا |
۰ نظر
فکر می کردم که از گنجشک ها کم نیستم/
حال می بینم کــه حتـی قدر آن هم نیستم/
دور شو از پیش چشمم گل فروش پیر، من/
دیگر آن دیوانــه ی گل های مریــم نیستم/
پا به جنگل می گذارم آهوان رم می کنند/
از کــه می ترسید آهو ها من آدم نیستم/
هر نسیمی می تواند شاخه ام را بشکند/
بـادهــای هـرزه فهمیـدند محکــم نیـستـم/
شبنمی سرمست بودم روی گلبرگی سپید/
چشــم وا کـردم همیــن امــروز دیدم نیستم/
- ۹۳/۱۲/۲۰